گفتوگو با مصطفی ملکیان
- منتشر شده در 22 ژانویه 2019 |
خزاعیفر: آقای ملکیان، حوزة کار و تخصص شما اخلاق، دین، فلسفه و روانشناسی است. با این حال شما جدا از تألیفات متعدد ترجمههای زیادی هم دارید و از طریق ترجمهها و تألیفاتتان بهناچار با زبان مکتوب فارسی و قابلیتهای بیانی آن درگیر هستید. از رابطهتان با زبان فارسی بگویید؟ از چهموقع توجهتان به زبان فارسی جلب شد؟ چه نوع فارسی را میپسندید؟
ملکیان: روانشاد پدرم به نظامی، سعدی، مولانا و حافظ علاقهای وافر داشت و در بسیاری از اوقاتی که در خانه بود به مطالعة آثار این بزرگان مشغول بود و گهگاه، اشعارشان را به صدای بلند و احیاناً به آواز میخواند. من از شش هفت سالگی و حتی از زمانی که هنوز خواندن و نوشتن نمیدانستم به این آثار علاقه پیدا کردم و پارهای از اشعار این بزرگان را، با آنکه معانیشان را چندان فهم نمیکردم، به یاد میسپردم. از همان ایام، به زبان فارسی مکتوب توجه یافتم. بدینقرار، نخست، با شعر و نظم فارسی سروکار و آشنایی یافتم و سپس با نثر فارسی. مواجههام با نثر فارسی با خواندنِ آثاری که، در آن روزگار، یگانه آثارِ دردسترسِ کودکان و نوجوانان بود، یعنی با خواندن کتابهایی مانند امیرارسلان نامدار، حسین کرد شبستری، هزارویک شب و فرج بعد از شدّت آغاز شد. این را هم بیفزایم، اگرچه به سوال شما مربوط نمیشود، که برای من، از همان دوران کودکی، زبان جاذبهای داشت بسی بیشتر از اینکه صرفاً وسیلهای برای بیان مافیالضمیر باشد. به تلفظِ واژهها، صرف کلمات، نحو جملات، و ظرائف و لطائفِ بلاغیِ زبان چنان اهمیت میدادم که بهنظر دوستان و افراد پیرامونم نوعی از ملانقطیبازی و فضلفروشی و وسواس میآمد و البته بهنظر خودم ادای حقِ واژهها، عبارات، و جملات میآمد، تو گویی اینها نیز تشخّص و شخصیت و حقوقی دارند که وظیفة اخلاقیِ ما را در قبالِشان تعیین میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید