رامشگری در باغ: در باب ترجمة شاهنامة فردوسی

در داستاني دل‌انگيز در دوران پادشاهی شهریارِ ساساني، خسرو پرويز، باربدِ خنياگر خود را در ميان درختان باغِ شاهی پنهان مي‌كند، و از گوشه‌ای ناپيدا دربارۀ شُكوه و عظمت باستانيِ پارس براي پادشاه نغمه‌هاي دلنشين مي‌خواند: آن‌گاه كه خورشيد به افق مغرب خراميد، و شب لاژورد فرا رسيد، باربد بربط برگرفت و سرودي پهلواني نواخت. باربد پنهان در ميان شاخ و برگ سروِ سلطنتي، سرود شورانگيزش را، كه اكنون «دادآفريد» نام دارد، برخواند. از زخمۀ دلنواز ساز، پادشاه از خود بي‌خود شد. حاضران نيز به شگفت آمدند، و هر كس از سر سودا چيزي گفت. شاه به ملتزمينِ ركاب امر كرد سراسر باغ را بجويند، فراوان جستند، امّا تهي‌دست بازگشتند.


۲ دیدگاه

  • امیرعباس علیزاده. م : تمثیل ابتدای متن من را به یاد تمثیل های زنده یاد گلشیری در مقاله های ارزنده اش انداخت. مقاله ی جذابی بود با ترجمه ای به زبان شیوا. سپاسگزار.
  • مهدی باغفلکی : "مترجم باید در روایتگری، مانند باربد در رامشگری، صدای خویش را نيز به متن بيفزاید." "در ترجمه هایم در كسوت یک عاشق ادبّيات، دوستدار زیبایي آثار هنری و به قدر وسعم یک شاعر ظاهر شده ام." از خواندن مقاله و نثر سحرانگیز شما، استاد، مثل همیشه سرمست شدم و حظ وافی بردم. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد. وجود نازکت آزرده گزند مباد. سلامت همه آفاق در سلامت توست. به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *