نسبیت در ترجمهٔ شعر

بحث بر سر ترجمه‌پذیری و ترجمه‌ناپذیری شعر، بحثی کهنه ولی همچنان داغ است. اما ترجمهٔ شعر بی‌اعتنا به این بحث‌ها، همچنان در همهٔ زبان‌ها انجام می‌گیرد و حتی همان‌ها که به ترجمه‌ناپذیری شعر قائلند، باز هم وسوسه می‌شوند ترجمه‌ها را بخوانند تا دست‌کم ببینند مترجم چگونه از سد ترجمه‌ناپذیری بردویده و سرانجام چه دسته‌گلی به آب داده است. عناصر معمول ترجمه‌ناپذیر شعر را، غالباً موسیقی، وزن، لحن، بازی‌ها و تمهیدات زبانی، ساختار یا قالب، و در آخر عناصر فرهنگی و حافظهٔ تاریخی-قومی-زبانی نانوشتهٔ پشت هر شعر یا تاریخ-جغرافیای نامرئی می‌دانند که فقط اهل آن زبان می‌شناسدش و بس. لازم است به این‌ها تلقی هر ملتی از شعر را نیز بیفزاییم، زیرا شعر به فرض ازنظر شعرخوانان ژاپنی با شعرخوانان انگلیسی یا ایرانی، عرب، یونانی یا اسکیمو و…. در مواردی متفاوت است و چه بسا غریب هم باشد. در این نوشتار قصد ندارم به همهٔ عناصر ترجمه‌ناپذیر یا کمتر ترجمه‌ناپذیر شعر بپردازم، زیرا سخن به درازا می‌کشد. ازاین‌رو به عناصر فرهنگی و حافظهٔ تاریخی-قومی-زبانی نانوشتهٔ پشت هر شعر و برخی ابهام‌های شعر بسنده می‌کنم که پدیدهٔ مهمی است و گاهی مترجمان تازه‌کار یا کم‌دانش آن را اساساً درنمی‌یابند یا از کنارش به‌سادگی رد می‌شوند. در مواردی حتى منکرش هم می‌شوند. در آخر هم ترجمه‌های مختلف یک شعر کوتاه را می‌آورم که فاقد موارد ترجمه‌ناپذیر یاد شده است، ولی همچنان تلقی‌های گوناگونی از آن در لحن و ساختار ترجمه در فارسی به وجود آمده است.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *