متن نه باید بوی ترجمه بدهد نه بوی ویرایش؛ گفتوگو با استاد موسی اسوار
- منتشر شده در 17 جولای 2024 |
خزاعیفر: شما در عراق زندگی میکردید و در سال ۱۳۵۰ یعنی در اواسط سال یازدهم تحصیلی به ایران آمدید و عربی ظاهراً برای شما زبان دوم به حساب میآمد. کمی دربارۀ خودتان بگویید. چطور شد به زبان و ادبیات فارسی علاقهمند شدید؟
اسوار: زبان فارسی زبان مادری من بوده و هست. من از خردسالی با لالاییها و شعرهای کودکانۀ فارسی مأنوس بودم. به یاد دارم در کودکی پیرزنی شیرازی که در خانۀ ما خدمتکاری دلسوز و مهربان بود شعرهایی نغز و شیرین برایم میخواند که با نشاندن نامم در وسط ابیات نهتنها برای من خوشایند بود که به مذاق بزرگترهای خانواده هم خوش میآمد. بعدها در مدرسۀ ایرانیان در کلاس اول دبستان ثبت نام کردم و نخستین پایۀ تحصیلاتم به فارسی شکل گرفت. ما، همۀ خانواده، در خانه فارسی صحبت میکردیم. مادربزرگی داشتم که حافظهای قوی داشت و گاه محض تفنّن و اغلب به عنوان شاهد یا برای استدلال، شعرهایی مناسب حال و مقام از سعدی یا مولانا میخواند. از همان اوان و ایّام، برخی از آن ابیات در ذهن ما حک شد و اثرش را در سالهای بعد نشان داد. تصنیفها و ترانههای شاد فارسی که در مناسبتهای خاص خانوادگی خوانده یا از رادیو ایران پخش میشد و متعاقباً آواز و موسیقی اصیل فارسی که غالباً شبها از رادیو میشنیدیم، این توجه و علاقه را تقویت میکرد. میل و گرایش ادبی در من از دورۀ تحصیلات متوسطه شروع شد و در مقطع دبیرستان، با وجود تحصیل در شاخۀ علمی و مشخصاً در رشتۀ طبیعی، به اوج رسید. نخستین تجربههای نظم و اولین سیاهمشقهای شعری از سال آخر دورۀ متوسطه آغاز شد. بعد، مطالعاتم در ادب فارسی، بهخصوص در شعر، صورتی منظم به خود گرفت. در مقطع دبیرستان هم شعر کلاسیک میخواندم هم شعر نو. هم شعر حافظ میخواندم هم شعر شاملو. با تعابیر شعر شاملو، بهاقتضای درک و فهم آن مقطع سنّی، گاه چالش داشتم، اما آن چالش برای من ناخوشایند نبود. به دانشگاه که راه یافتم، در کنار تحصیلات دانشگاهی، به مطالعه در شعر فارسی ادامه دادم و با شعر نیما و اخوان و آتشی و فروغ و سپهری و توللی نیز مأنوس شدم.
دیدگاهتان را بنویسید