ترجمۀ سه شعر

معمای جهان/ الکزندر پوپ

ترجمۀ احد علیقلیان

ای آدمی اندیشه گر خواهی کنی در خویشتن اندیشه کن

در هر چه فکرت می‌کنی باریک در داور مشو

در برزخ این روزگار استاده‌ای اندر میان

مخلوقی تاریک‌عقل اندر بزرگی خیره‌سر

شکاک نتوانی شوی با این چنین فضل گران

فخر رواقی کی شوی با این همه ضعف گران

باشی دودل در جهد یا آسودگی

باشی دودل تا دد بپنداری تو خود را یا خدا

باشی دودل در انتخاب جسم و جان

زاده شدی از بهر مرگ، این عقل تو حاصل ندارد جز خطا

خواهی بیندیش اندکی یا بی‌حساب اندیشه کن

در هر دو حالت بهره‌ات نادانی است و جاهلی

آشفتگی باشد همه اندیشه‌ها و شور تو

کار سزا یا ناسزا خود حاصل دستان تو

نیمیت سوی عرش و نیم دیگرت سوی مغاک

سالار هر چیز تویی لیکن تو خود باشی شکار


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *