کجاست فکرِ حکیمی و رایِ بَرْهمَنی
- منتشر شده در 23 ژوئن 2019 |
به گمانِ من، ترجمۀ ادبی از الزاماتِ هر ادبیّات ملّی است. نقشِ حیاتی این نوع از ترجمه در پل زدن میان ادبیّاتِ ملل بر آگاهان پوشیده نیست. ترجمۀ ادبی افزون بر مدد رساندن به تنوّع و غنایِ ادبیّات ملّی دروازۀ ورودِ قالبها، مضمونها، و سبکهای جدید ادبی به ادبیّات دیگر ملّتها است. مثلاً، قالبِ غزل فارسی از طریق ترجمۀ فریدریش روکرت (1788- 1866) از غزلهای مولوی و قالبِ رباعی به کمکِ ترجمۀ ادوارد فیتزجرالد (1809- 1883) از رباعیّات خیّام، به ترتیب، به شعر آلمانی و انگلیسی راه یافت. یکی از مهمترین و پردامنهترین مباحث ادبیّات تطبیقی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری نویسندگان و شاعران از یکدیگر است. بیتردید، بخش عمدۀ این داد و ستد از راهِ ترجمه میسّر میشود. نمونۀ بارز آن تأثیرپذیری یوهان ولفگانگ فُن گوته (1749- 1832) از شعر حافظ به واسطۀ ترجمۀ یوزف فُن هامرپورگشتال (1744- 1856) است.
دیدگاهتان را بنویسید