کجاست فکرِ حکیمی و رایِ بَرْهمَنی

به گمانِ من، ترجمۀ ادبی از الزاماتِ هر ادبیّات ملّی است. نقشِ حیاتی این نوع از ترجمه در پل زدن میان ادبیّاتِ­ ملل بر آگاهان پوشیده نیست. ترجمۀ ادبی افزون‌بر مدد رساندن به تنوّع و غنایِ ادبیّات ملّی دروازۀ ورودِ قالب­‌ها، مضمون­‌ها، و سبک‌های جدید ادبی به ادبیّات دیگر ملّت­‌ها است. مثلاً، قالبِ غزل فارسی ازطریق ترجمۀ فریدریش روکرت (۱۷۸۸- ۱۸۶۶) از غزل­‌های مولوی و قالبِ رباعی به کمکِ ترجمۀ ادوارد فیتزجرالد (۱۸۰۹- ۱۸۸۳) از رباعیّات خیّام، به‌ترتیب، به شعر آلمانی و انگلیسی راه یافت. یکی از مهم‌­ترین و پُردامنه­­‌ترین مباحث ادبیّات تطبیقی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری نویسندگان و شاعران از یکدیگر است. بی‌­تردید­، بخش عمدۀ این دادوستد از راهِ ترجمه میسّر می­‌شود. نمونۀ بارز آن تأثیرپذیری یوهان ولفگانگ فُن گوته (۱۷۴۹- ۱۸۳۲) از شعر حافظ به‌واسطۀ ترجمۀ یوزف فُن هامرپورگشتال (۱۷۴۴- ۱۸۵۶) است.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *