ترجمۀ فلسفه و فلسفه‌ورزی در ایران

در پاسخ به سه سؤالی که دربارۀ کم‌وکیف ترجمۀ فلسفه در ایران مطرح کردیم، چند تن از مترجمان و صاحب‌نظران به‌صورت گفت‌وگو نظرهای ارزشمندی ابراز کردند که در اینجا می‌آوریم.

محمود حدادی: کار ترجمه در انزوا انجام نمی‌گیرد، بلکه ذوق روز و خواست جامعه، آگاه یا ناآگاه، بر انتخاب مترجم اثر می‌گذارد. طی قرن‌ها تصور بدیهی جامعهٔ ایرانی از ادبیات خلاصه می‌شد در متون تهذیبی گلستان سعدی و ناصرخسرو، یا سخن فردوسی و غزل حافظ. با چنین عادتی نمی‌شد یک‌باره به روبرت موزیل یا توماس‌مان گذار کرد. امثال ذبیح‌الله منصوری نقش محلل داشتند. از آن پس هم همیشه ذوق خوانندگان معیاری برای مترجمان بوده. به این ترتیب یک‌چند شیلر مطرح بود، یک‌چند هسه، سوایگ، برشت، دورنمات، و با ثبات بیشتری کافکا و روس‌های کلاسیک مانند تولستوی و چخوف.

بنابراین در زمینهٔ روایتگری، از دوران مشروطه نوعی تفاهم نانوشته میان مترجمان و خوانندگان به چشم می‌خورد. اما در ترجمۀ متون فلسفی و زیبایی‌شناسی یا فلسفهٔ هنر شاید جای این تفاهم دوسویه خالی باشد. و اگر که مبدأ را ترجمه‌های فروغی بگیرید، کوشش ایشان پیروان زیادی هم نداشته؛ بازتاب زایندۀ داخلی هم نداشته. آقای احسان طبری شارح بود، آن هم در تنگنای حزبی. جامعه‌شناسی بومی هم که غرب‌زدگی آل‌احمد را بار آورد. علت این رخوت شاید این باشد که ذوق ملی ایرانیان هنوز به عرفان تمایل دارد و نه به فلسفه.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *