ترجمه متن های فلسفی

به یاد دوست مهربانم کریم امامی

.. بیشتر تاریخ نگاران فلسفه بر این باورند که سرزندگی و شادابی فلسفه مدرن را مدیون مترجمانی هستیم که در دوره های مختلف به ترجمه متن های فلسفی از زبانهای یونانی کهن، سانسکریت، چینی و لاتین به زبان های زنده پرداخته اند. تاریخ نگاران از جنبش های فکری ای یاد می کنند که ترجمه متن های فلسفی را ممکن کردند و توسعه دادند. در آغاز تاریخ مسیحی ترجمه از یونانی به لاتین، نزدیک به دوران رنسانس ترجمه از یونانی به عربی و نیز ترجمه های تازه از یونانی به لاتین، در دوره پسارنسانس ترجمه به زبان های زنده اروپایی، در سده های نوزدهم و بیستم ترجمه از سانسکریت و چینی کهن، و سرانجام جنبش کنونی که ترجمه متن های فلسفی به تمامی زبان ها را ممکن و هدف خود می داند. اگر حق با این تاریخ نگاران باشد می توان همین حقیقت تاریخی را گواه بر امکان ترجمه متن های فلسفی، و اثبات بهرۀ عظیم آن در تاریخ فلسفه و اندیشه گری دانست. با وجود این، تردیدهایی فلسفی باقی می مانند. اگر نظریه هایی که ترجمه را ناممکن می دانند، یا نظریه هایی که ترجمه را به گونه ای نسبی یا تقریبی ممکن می دانند، درست باشند، آنگاه باید بپذیریم که جنبش های تاریخی ترجمه متن های فلسفی (با وجود کوشش ستودنی مترجمان) فقط گشاینده یکی از راههای ممکن بوده اند، و چه بسا ناخواسته راههای دیگری را مسدود کرده اند، تا جایی که دیگر دشوار بتوان ثابت کرد که این مسیر موجود بهترین مسیر خردورزی فلسفی بوده است. برخی این تردید را صرفا ناشی از بدبینی شکاکانهای دانسته اند که معمولا به فیلسوفان نسبت میدهند، اما با دقت به کار شماری از بزرگترین فیلسوفان سده بیستم متوجه می شویم که آنان نکته را با ذکر دلیل و با بیانی منطقی، استدلالی و عقلانی مطرح کرده اند.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *