اندر حکایت سرنوشت، زبان و ترجمه یا اوفلیا دستخوش آب‌های گذرا

زبان بهترین نمونهٔ آن رودی است که هراکلیتوس می‌گفت

زبان و زمان که ما هر دو را در حرکتی خطی درمی‌یابیم،

پیوندی نزدیک با هم دارند

هر دو پیش می‌روند

و پیکان جهت نماشان هرگز در یک‌جا نمی‌ماند.

جورج استاینر

 

چند هفتهٔ قبل که در پورتوریکو بودم خواب عجیبی دیدم. آن روزها بعداز ماه‌ها تردید و سرگردانی عذاب‌آور سرانجام تصمیم گرفته بودم برای همیشه به میهن برگرده و به اقامت پنج‌ساله در واشنگتن‌‌دی‌سی پایان بدهم. بازگشت من قرار نبود فقط اثبات این نکته باشد که تامس ولف اشتباه کرده و آدم می‌تواند دوباره به وطن، به خانه بازگردد. این بازگشت تصمیمی عذاب‌آور نیز بود که رسیدن به آن یک سال طول کشیده بود. می‌خواستم برگردم تا بار دیگر ریشه‌های خودم را دریابم، و چشمه‌های پنهان آگاهی را که منبع الهام ادبی است سرشارتر کنم، چشمه‌هایی که بی‌تردید با دنیایی که در نوباوگی به خواب می‌بینیم و بعدها آن را با کلمات بیان می‌کنیم پیوندی نزدیک دارد.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *