کنراد و داستایوسکی و ناتالیا و سونیا

مسأله تأثير جنایت و مکافات بر کتاب از چشم غربی چندان تکرار شده که لويتر می گوید: ارتباط بین این دو آنقدر آشکار است که نیازی به صحبت ندارد. ولی حقیقت قضیه آن است که این بحث ها همان آش همیشگی است که در ظرف کوچکی به هم می زنندش، یعنی همان الگوی مشابه جنایت، اعتراف، و مکافات. بحث جوسلین بینش در مورد پژواک های لفظی که حدود بیست سال پیش مطرح شد احتمالا هنوز مفید ترین وجه مقایسه است و جا دارد که باز آن را نقل کنیم: در کتاب از چشم غربی پژواک های لفظی جنایت و مکافات دیده می شود. شاید گفتن اینکه این پژواک ها تعمدی است دور از واقع به نظر رسد، اما مسأله ای که باقی می ماند این است که پاره ای از هیجان انگیز ترین عبارت های از چشم غربی در رمان داستایوسکی با شور و هیجان کمتر وجود دارد. مثلا گفته رازوموف: به نظر شما درماندگی فکر این نیست که کسی را نداشته باشی تا به سراغش بروی؟ یاد آور گفته مار ملادوف است: میفهمید آقا، معنی این را که مطلقا هیچ جایی نداری که به آنجا پناه ببری، میدانید؟ رازوموف به ناتاليا هالدین می گوید: بدبختی از این بیشتر نمی شود. و سونیا به راسکولنیکف می گوید:  هیچکس، هیچکس اکنون در تمام جهان به بدبختی تو نیست؟ وقتی رازوموف می گوید: هر چه باشد، من به خودم خیانت کردم ، یاد آور حرف راسکولنیکف است: من خودم را کشتم، نه سونیا را.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *