رازهای کثیف مترجمان

احتمالاً باختین بگوید ــ و من مطمئنم جایی گفته است ــ که دیالوگ همواره نوعی کنش ترجمه است. ما که در مُنادهای لایبنیتزیِ کوچکمان گرفتاریم، خود را با شکل‌دادنِ هویت‌های شخصی برآمده از همه‌چیز، از صدای نجوای مادرانمان گرفته تا کلیشه‌های فیلم‌های هالیوودی، بازمی‌شناسیم. طبق نظر باختین، خلق زبان فردی ــ که در واقع خلق خود است ــ تسلیمی مشتاقانه است: «کلام فرد به‌آهستگی و به‌تدریج از واژگان دیگران، واژگانی که مورد تصدیق و پذیرش او بوده‌اند، منتج می‌شود و در ابتدا، مرز میان این دو به‌ندرت نمایان است». اما من چگونه تو را ترجمه می‌کنم؟ یعنی، چگونه می‌توانم یگانگی زبان ویژۀ تو را ادا کنم و، نه به زبان تو که به زبان خودم، تصویر دقیقی از تو بسازم؟ برای آنکه به زبان تو نزدیک شوم، آیا باید عاشق تو باشم، رفیقت، یا نسخه‌بردارت؟


۲ دیدگاه

  • مهدی خنیفرزاده : سلام و ارادت پایدار. سخاوت علمی آقای د. خزاعی در نشر مقالات آرشیو امری بسیار ستودنی و آموزنده، برای سایت‌هایی چون نورمگز است. آفرین بر این وصف نیکوو دست‌مریزاد بر این همت مردانه.
    • دل‌زنده‌روی : با سلام و سپاس از حسن نظر جنابعالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *