ترجمه و بحران زبان فارسی

حوزة پژوهشی من مطالعات تاریخ ادبی با رویکرد ژانری است. طبیعتاً از منظر خودم به پرسش­های شما پاسخ می­دهم. وقتی از «ژانر» سخن می­گوییم، دیگر مشکل بتوان دوگانة مشهور «ادبیات/ناادبیات» را به رسمیت شناخت؛ ما با «ژانرها» مواجه هستیم که هرکدام بهره­ای از «ادبیت» در خود دارند. اثر ادبی محض و یا اثری که کاملاً از ادبیت تهی باشد، اساساً وجود ندارد. آثار، ژانرها را تشکیل می­دهند و ژانرها بر حسب این­که تا چه حد از امکانات «ادبیت زبان» بهره برده باشند، به یکی از دو قطب ادبیت و ناادبیت زبان نزدیک­تر می­شوند. ادبیت و ناادبیت دو قطب زبان هستند که آثار در فاصلة آن دو قرار می­گیرند و به یکی از دو قطب نزدیک­ترند. ما به‌طور قراردادی آنها را که به قطب ادبیت بسیار نزدیک می­شوند، «آثار ادبی» می­نامیم. رویکرد ژانری به ما می­آموزد که به نوشتارها، با «منطق پیوستاری فازی» نگاه کنیم نه «منطق صفر و یک ارسطویی». بنابراین، وقتی شما می­گویید «نظام ادبیات» من مجبورم آن را به «نظام ژانرها» تغییر دهم، چون نمی­توانم تصور کنم چه آثاری را منطقاً می­توان در درون دایره­ای قرار داد که شما آن را «ادبیات» می­نامید. مثلاً مطالبی که در سرمقالة یک روزنامه نوشته می­شود، آیا «ادبیات» هستند و در درون «نظام ادبیات» قرار می­گیرند یا «ناادبیات» هستند؟ چطور می­توان یک رمان را ادبیات به شما آورد و سرمقاله­‌ای را که در خلال آن از تکنیک­های روایی و احیاناً «جهان­‌های ممکن» استفاده کرده، ناادبیات قلمداد کرد؟ من برای این­که بتوانم به پرسش شما پاسخ دهم، ابتدا باید تکلیفم را با نظام اصطلاحی شما روشن کنم. بدین‌ترتیب ما با «نظام­های ژانری» سروکار داریم که دایرة وسیعی را در برمی‌گیرند. مقصود من هم از ژانر همان عمومی­ترین تعریف آن است: «تعدادی از متون که در یک طبقه قرار می­گیرند و از قواعد زبانی یک­سانی تبعیت می­کنند» (زرقانی و قربان­صباغ، 1395). در یک رده­بندی عمومی ژانرها را می‌توان به دو گروه کلی ژانرهای تألیفی و ژانرهای ترجمه­ای تقسیم کرد. بدین‌ترتیب پرسش شما این­طور خواهد بود که چه نسبتی میان ژانرهای تألیفی و ترجمه­ای در ایران معاصر وجود دارد؟ برای پاسخ به پرسش بد نیست سری به گذشته بزنیم.

 


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *