ترجمه یعنی بازنمایی

… به نظر من تنها شرط لازم برای خلق ترجمه‌ای شایسته، ‌داشتن قدرت نویسندگی در زبان مقصد است. می‌توانیم برای ترجمهٔ متنی، انبوهی محقق گرد آوریم که تمام زیروبم متن را دربیاورند، اما این محققان لزوماً مهارت کافی برای بازآفرینی این زیروبم‌ها را ندارند. پیتر کول نیز از همین قضیه شکایت می‌کند: «مصیبت این است که کسانی ترجمه می‌کنند که متخصص زبان خارجی‌اند … و اینها بیشتر نگران انتقال دقیق معنی هستند و چنان معنی را دقیق ترجمه می‌کنند که ترجمه‌شان بی‌روح و ناشیانه می‌شود.» مسئله فقط معادل‌های محققانه نیست، بلکه فضای زبانی که مترجم در آن زندگی می‌کند نیز اهمیت دارد. برخی از مترجمان خارج را برای زندگی انتخاب کرده‌اند، ولی به نظرم لازم است مترجم در فضای زبان مقصد باشد تا بهتر در جریان تغییرات لحن و کاربرد و تأکیدات زبان قرار بگیرد. وقتی از گری‌گوری راباسا می‌پرسند آیا اسپانیایی‌اش این‌قدر خوب است که صد سال تنهایی گارسیا مارکز را ترجمه کند، جواب زیرکانه‌ای می‌دهد. می‌گوید بهتر است بپرسید آیا انگلیسی‌ام به اندازهٔ ‌کافی خوب است یا نه.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *