گفتوگو با مریوان حلبچهای؛ مترجم کُردیبهفارسی و برعکس
- منتشر شده در 17 اکتبر 2022 |
خزاعیفر: آقای حلبچهای، شما متولد شهر حلبچه در اقلیم کُردستان عراق هستید و در سال بمباران شهر حلبچه یعنی ۱۳۶۶ احتمالاً هفتساله بودهاید. کمی دربارۀ آن دوران بگویید.
حلبچهای: من یک روز بعداز فاجعۀ حلبچه که در بیستوپنجم اسفند۱۳۶۶ اتفاق افتاد همراه با خانواده وارد ایران شدم. آن روز ما در زیرزمین کارگاه شرکت دخانیات شهر حلبچه بودیم که بزرگترین ساخـتمان شـهر بود و در نزدیـکی خـانۀ ما قرار داشت. هـمراه با دیـگر خانوادهها دیگر در زیرزمین بودیم که هواپیماهای رژیم بَعث سلاحهای شیمیایی را، که شرکتهای غربی در اختیارشان گذاشته بودند، بر سر ما ریختند. آن روز پنجهزار نفر طی چند ساعت کشته و بیش از دههزار نفر زخمی شدند. من بههمراه خانوادهام آلوده به شیمیایی از زیرزمین بیرون آمدیم، از زیرزمینی که چندین نفر جلوی چشممان جان دادند. جنازههای بسیاری جلوی شرکت دخانیات بودند که باید ازروی آنها عبور میکُردیم. به خانه آمدیم تا لباس برداریم، هوا سرد بود. دو ساعت مانده بود به غروب، درب آهنی اتاق خانهمان در اثر ناپالمی که به کوچهمان خورده بود مسدود شده بود و ما بدون برداشتن هیچچیزی از خانه، همراه بسیاری از همشهریهایمان بهسمت ایران راهی شدیم. در آن روزها هرازگاهی دوباره سَروکلهٔ هواپیماهای میگ حزب بَعث پیدا میشد و شهرها را بمباران میکردند. یک شب در غاری حوالی شهر خوابیدیم. فردایش از رودخانهٔ سیروان که در نقطۀ مرزی است عبور کردیم و وارد ایران شدیم. من که همراه خانواده شیمیایی شده بودم، هم در زیرزمین بهصورت سرپایی مداوا شدم، هم کنار رودخانه سیروان و هم در بیمارستان کرمانشاه.
دیدگاهتان را بنویسید