عصر انفجار اطلاعات یا انفجار کاغذ/ گفتوگو با فرخ امیرفریار
- منتشر شده در 7 می 2021 |
خزاعیفر: آقای امیرفریار، اجازه بدهید گفتوگو را با معرفی خود شما شروع کنیم. بنده شما را از «اولین کنفرانس ترجمه ادبی» در مشهد در 1378 میشناسم. در آنجا شما سخنران کنفرانس بودید و من دبیر کنفرانس. یادش بخیر. بسیاری از بزرگان حوزۀ ترجمه در آن کنفرانس جمع بودند. کمی دربارۀ خودتان بفرمایید. رشتۀ تحصیلیتان چه بوده و چه میکنید و چطور شد زندگی شما با کتاب پیوند خورد؟
امیرفریار: بله بهقول شما یادش بخیر، خصوصاً یادِ رفتگان ازجمله اسماعیل سعادت، کریم امامی، رضا سیدحسینی. من در سال 1333 در زاهدان به دنیا آمدم. پدرم افسر ارتش بود و هنگام تولد من در آنجا خدمت میکرد. هنوز کودک بودم که به تهران آمدیم وپدرم مرا به مدرسه جهان تربیت گذاشت که از مدرسههای ابتدایی شاخص آن دوران بود. مدیرش ابراهیم بنیاحمد هم شخصیت جالبی بود. به نظم و ترتیب بسیار اهمیت میداد و پرورش را به اندازۀ آموزش مهم میشمرد. در مقالهای که دربارهاش نوشتهام گفتهام یکبار سال چهارم که بودم معلم فارسیمان نیامده بود بهجای او به کلاس آمد و گفت که انشایی بنویسیم. موضوع انشاء گمان میکنم کتاب و کتابخوانی بود. انشاها را خوانده بود ونمره داده بود. دفعه بعد که به کلاس آمد گفت که فقط من فهمیدهام که چه باید بنویسم و بهترین نمره را هم که 14 بود به من داده بود. سالهاست فکر میکنم اگر پدرم متوجه میشد که استعداد اندکی در این زمینه دارم شاید در آیندهام مؤثر واقع میشد. نه اینکه نویسنده بزرگی میشدم بلکه وقتم کمتر تلف میشد و روی استعدادم تمرکز میکردم. پدرم چندان دوست نداشت من و برادرم کتاب غیردرسی بخوانیم. بعضی اوقات هم کتابهایی را که ما خریده بودیم…
دیدگاهتان را بنویسید