چند نکتهٔ پراکنده در باب ترجمه

۱- ما برای نامیدن به زبان به‌طور کلی و نامیدن یک زبان خاص، یک کلمه به کار می‌بریم، می‌گوییم «زبان». هم «زبان» را برای ارجاع به مفهومی کلی به کار می‌بریم، به قابلیتی که همهٔ انسان‌ها دارند و متمایزشان می‌کند از دیگر زندگان سیارهٔ خاکی، و هم برای ارجاع به یک زبان خاص، که نقطهٔ افتراق گروه‌های مختلف انسان‌ها با یکدیگر است. پس هم برای ارجاع به این قابلیت کلی می‌گوییم «زبان»، و هرگاه پای زبان خاصی در میان باشد می‌گوییم «زبان انگلیسی»، «زبان فارسی»، الى‌آخر. از این اشتراک برمی‌آید که هر زبان خاصی با زبان به مفهوم کلی نقطهٔ اشتراکی دارد، هرکدام از زبان‌های بشری زبان ناب را در نقاطی قطع می‌کند و چه بسا این نقاط منطبق شود بر نقاطی که زبان خاص دیگری در آن‌ها زبان ناب را قطع می‌کند. همهٔ زبان‌ها با زبان ناب نقاط مشترک دارند. نتیجهٔ بلافصلش این می‌شود که همهٔ زبان‌ها به‌دلیل این اشتراکشان می‌توانند به همدیگر بدل شوند، یا به بیان دیگر، همهٔ زبان‌های بشری می‌توانند به هم ترجمه شوند. کنش ترجمه غایی‌ترین و والاترین شکل اعلام این اشتراک است. این اشتراک است که موجب می‌شود گروه‌های مختلف انسانی بتوانند با هم ارتباط بگیرند، حرف بزنند و حرف یکدیگر را بفهمند. تنها به مدد این اشتراک است که می‌توان انسان‌ها را از سطح درگیری واقعی به سطح گفت‌وگوی نمادین کشاند. همین امکان حل‌وفصل مشکلات و سَروکله زدن با یکدیگر در ساحت نمادین بی‌شک بزرگ‌ترین نقطهٔ تمایز انسان از حیوان است، و برای بالفعل کردن این امکان و به راه انداختن این ماشین، ترجمه نه‌تنها ممکن، که ضروری است.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *