دیوان شرقی غربی

  • به قلم و ترجمه محمود حدادی
  • منتشر شده در 16 جولای 2020 |
  • دسته بندی موضوعی: گفتگو با مترجمان

زلیخانامه

دوست دارم این دفتر را نیز خلاصه کنم.

هم چند، و هم اندازهای دیگر دفترها.

اما چگونه می خواهی کلام و کاغذ را کوتاه بگیری.

جایی که کار جنون بالا می گیرد.
*
بر خوشه های سرشار شاخ،

ای محبوبهی من، بنگر.

و در عمق پوسته و پرز سبز ،

میوه ها را ببین.
اینان خاموش، ناشناخته و سر در تو،

دیری آکنده و آویخته می مانند.

و شاخه، صبورانه و گهواره وار،

می جنباندشان. ولی آن مغز سوخته فام،

پیوسته از درون می جوشد و می رسد.

و در دل، خاطر هوا،

و میل دیدار آفتاب را می پرورد.

پس پوسته را می ترکاند و می اندازد.

و شادمانه به در می آید.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *