تجربهٔ یک ترجمه (۳)؛ وفاداری به متن تا کجا؟

از من خواسته‌اید که دربارهٔ مشکلاتی که در ترجمهٔ یک اثر داشته‌ام بنویسم و من چند اثر از اریک-امانوئل اشمیت را برگزیدم چراکه حضورذهن بیشتری در مورد آن دارم. نخست باید بگویم که بسیاری از مشکلات کار ترجمه به‌خصوص ترجمهٔ ادبی به تناسب نوع ادبی در همهٔ آثار کم‌وبیش یکسان است. مثلاً یکی از دلهره‌های من غلط خواندن کلمهٔ فرانسه یا جا انداختن یک جمله یا واژه است. به‌خصوص هنگامی که مدتی طولانی ترجمه کرده‌ام گاهی اتفاق افتاده است که کلمهٔ فرانسه‌ای را اشتباه خوانده باشم یا حتی اسم خاصی را به‌جای اسمی دیگر نوشته باشم. اگر این کلمه کاملاً نابجا و دور از متن باشد مسلماً متوجه می‌شوم اما گاهی اتفاق می‌افتد که با متن چندان غرابتی هم ندارد. در چنین مواردی گاهی حتی وقتی دوباره متن ترجمه‌شده را مطابقت می‌دهم باز هم متوجه اشتباه خود نمی‌شوم زیرا همان چیزی را می‌خوانم که در ذهن دارم. برای گریز از چنین مواردی پس‌از حروف‌چینی سعی می‌کنم که دقت‌نظر بیشتری به خرج دهم و ازآنجاکه مدتی گذشته است و تصویر غلط از ذهنم پاک شده است به اشتباهم پی می‌برم. یکی دیگر از این قبیل مشکلات جا انداختن یک جمله یا یک گفت‌و‌گوست. این مورد در ترجمهٔ نمایشنامه برایم پیش آمده است. بدین صورت که در یک گفت‌وگوی چندصفحه‌ای بین دو شخصیت سهواً یک پرسش‌وپاسخ از قلم افتاده بود و ازآنجاکه سکته یا اشکالی در متن پیش نمی‌آورد متوجه نشده بودم.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *