نمونهٔ ترجمه

زنان تروا / ترجمهٔ عبدالله کوثری

 

آندروماخه: شب به آرامی و مهربانی از نیمه رفته بود

و هفت خواهران از اوج تابناک خود بر گذشته بودند

که ناگاه بر جان دردمند من آرامشی ناشناخته گذر کرد

و خوابی سنگین به کوتاهی ساعتی بر چشمان خفته‌ام نشست.

-باری، اگر بیهشی جانی غم فرسود را خواب توان نامید-

پس بناگاه روح هکتور فرا چشم من آمد

اما نه در آن جامه که با مشعلی شعله‌ور

به جنگ کشتی‌های یونان می‌شتافت

و نیز نه بدان سان که سراپا آغشتهٔ خون

توفنده و خشم‌آگین به کارزار رفت

و غنائمی راستین از پسر دروغین پلئوس در ربود

باری، چهره‌اش دیگر از آتش آزمند نبرد تابناک نبود

بل سیمایی بود تکیده و فرسوده، سرشک آلوده چون چهرهٔ من

که طره‌های خونین لخته‌لخته بر آن پرده می‌کشید.

آن‌گاه هکتور سری به اندوه بجنباند و با من چنین گفت:

ای یار وفادار، از خواب برخیز و جان پسرمان را از مرگ برهان.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *