گفت‌وگو با داریوش آشوری؛ در مقام مترجم

علی خزاعی‌­فر: آقای آشوری، از اینکه پذیرفتید با ما گفت‌وگو کنید بسیار تشکر می‌کنم. می‌دانم از شما گفت‌وگوهای زیادی چاپ شده، اما تا آنجا که من متوجه شده‌ام هیچ‌یک از این گفت‌وگوها انحصاراً دربارهٔ ترجمه نیست. بنابراین، امیدوارم این گفت‌وگو که برای مخاطبان خاص مجلهٔ مترجم صورت می‌گیرد ازحیثِ موضوع تکراری نباشد. در واقع، همان‌طور که در عنوان گفت‌وگو هم آمده است، ما از میان وجوه مختلف شخصیت علمی جناب‌عالی فقط به وجه مترجمیِ شما نظر داریم و سؤالاتمان را هم به همین وجه محدود می‌کنیم. اجازه بدهید، برطبق سنت گفت‌وگوهایمان، با این سؤال شروع کنیم که ذوق زبانی چگونه و کی در شما نمود پیدا کرد؟ دوست داریم از افراد و وضعیت اجتماعی و سیاسی که در دوران کودکی و نوجوانی‌تان در تربیت ذوق زبانی شما مؤثر بودند برای ما تعریف کنید.

داریوش آشوری: می‌توانم بگویم که شاید از هفت-هشت‌سالگی، از زمانی که خواندن و نوشتن آموختم و توانستم کتاب درسی یا چیزهای نوشته بر درودیوارِ پیرامونم را بخوانم، شوقی به شعر و زبانِ شاعرانه در من بیدار شد که در نوجوانی و جوانی ریشه‌دارتر و مایه‌ورتر شد. روزگارِ کودکیِ من در هفتاد‌ و اند سالی پیش در شهرِ تهران در عالمی می‌گذشت که جهانِ سنتیِ ایرانی با ساختار اجتماعی و ارزش‌ها و شیوهٔ اندیشه و رفتارش هنوز بر سرِپا بود، اگرچه از چندین دههٔ پیش، براثرِ پیامدهایِ انقلابِ مشروطه، نوسازی‌هایِ رضاشاهی، و نیز در زمانِ کودکی من با جنگِ دومِ جهانی و اشغال کشور به‌شتاب به‌سوی دگردیسی می‌رفت. اما در چنین جهانی هنوز شعر و شاعری و بازیِ مشاعره در عالمِ فرهنگِ ایرانیِ فارسی‌زبان هنرِ اوّلین و همه‌گیر بود.

 


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *