ادبیّات تطبیقی به کجا می‌رود؟ در گفت‌وگو با سوزان بسنت

در این مصاحبه، سوزان بسنت به پرسش‌های ژانگ چا در بابِ تطوّر تدریجی نظراتش دربارة ادبیّات تطبیقی، چرخشِ فرهنگی، بی‌اعتنائی به تأثیر و تأثر، اتّهامات اروپامحوری و آیندۀ ادبیّات تطبیقی پاسخ می‌دهد، و توصیه‌هائی چند را با تطبیقگران درمیان می‌نهد.

آیا با گذشتِ زمان، نظر شما در باب ادبیّات تطبیقی تغییر کرده است؟

توصیه‌ای که من همیشه به دانشجویان ورودیِ دکتری دارم این است که تحقیق، فرایندی ارگانیک است، می‌روید و می‌بالد. دانشجویان با عقاید خاصّی وارد این دوره می‌شوند، امّا اگر آن عقاید تا پایان سال اوّل تغییر نکند، نشانۀ آن است که به‌قدر کفایت رشد نکرده‌اند. تا پایان سال دوّم، بسیاری از دانشجویان سردرگم‌اند، و این مرحله نیز برای رشد‌و‌نمو ضروری است، زیرا آشفتگی ذاتیِ تغییر است و گاه می‌تواند مشقّت‌بار نیز باشد. کوتاه سخن این­که، رشد و تحوّل در گروِ تغییر است.به‌نظرم، تطبیق فرایندی طبیعی است، زیرا آدمی همیشه دوست دارد X را با  Yمقایسه کند. شروع به مطالعۀ ادبیّات با پدیدارشدنِ الگوها و روابط همزمان است. برای تحصیل در کشورهای مختلف، آموختن زبان‌ها، ادبیّات‌ها و تاریخ‌های مختلف، مقایسة ادبیّات‌های ملّی گزیرناپذیر است. نگارشِ کتاب ادبیّات تطبیقی: درآمدی نقّادانه (1993) پاسخ به کنجکاوی‌ام دربارۀ چگونگی رشد و گسترشِ این رشته در قرن نوزده و خاستگاه فرانسوی آن بود، و این‌که چرا دربارة آن این‌همه اختلاف‌نظر وجود دارد. وقتی­ در اواخر دهۀ (70)19 به سمتِ استاد ادبیّات تطبیقی دانشگاه وارویک منصوب شدم به مقرّرات مزخرفی، مثل ممنوعیّت مقایسۀ متون مکتوب به یک زبان، قطع نظر از بافتار فرهنگی آن، برخوردم. بر این اساس نویسنده­ انگلیسی یا آمریکائی موضوع مناسبی برای ادبیّات تطبیقی نبود زیرا تطبیق می‌بایست بین دو زبان مختلف باشد. در آمریکا، ادبیّات تطبیقی به‌معنای تطبیق هرچیز با چیز دیگر ــ مثلاً نقّاشی با شعر، اپرا با رمان ــ بود، و این نیز عجیب به‌نظر‌می‌رسید.

 


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *