کبوتر مترجم

  • به قلم علی خزاعی‌فر
  • منتشر شده در 13 آوریل 2024 |
  • دسته بندی موضوعی: طنز ترجمه

اتاق در تاریکی فرو رفته بود. فقط قسمتی از اتاق که مقابل پنجرهٔ روبه‌حیاط بود روشن بود و آفتاب کم‌رمق بعدازظهر از پشت پرده‌های ضخیم به درون اتاق می‌ریخت. همین‌که روی مبل بزرگ مقابل پنجره نشستم، در مبل فرو رفتم و لحظه‌ای بعد دیدم که ذرات غبار دارند خودشان را از نردبان شعاع‌های نور به‌سمت پنجره بالا می‌کشند. به اطراف نگاه کردم. تمام دیوارها با عکس‌هایی از گروه‌های موسیقی خارجی پوشیده شده بود. در بینشان دو عکس از خوانندگان مرد ایرانی هم بود که قبلاً دیده بودمشان ولی به اسم نمی‌شناختم. کنار دستم میز کوچکی بود که رو و زیر آن پر از مجله‌های مختلف ستاره سینما و بانوان و زن روز بود. جای مجلهٔ محبوبم «دختران وپسران» خالی بود. مجله‌ای را تصادفاً از روی میز برداشتم و آرام شروع به ورق ‌زدن آن کردم. به وسط مجله که رسیدم یک عکس تمام‌قد دو صفحه‌ای از زنی بی‌حیا دیدم که افقی چاپ شده بود. ترسیدم و مجله را فوری انداختم روی میز. چند لحظه بعد دوباره با احتیاط مجله را برداشتم و از همان ابتدا رفتم سراغ صفحهٔ وسط و مجله را چرخاندم تا عکس را راسته ببینم.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *