خاطرات روزانۀ مترجم ادبی (۳)
- منتشر شده در 8 ژانویه 2024 |
شنبه، ۲۸ شهریور
شهین از راه که میرسد بهجای جواب سلام میگوید «خدا تو را نکشد با این شغلی که داری.»
میگویم: «چه شده باز؟»
میگوید: «امروز رئیس بیمارستان دربارۀ کار تو میپرسید …»
میپرم وسط حرفش: «راست میگویی؟ …»
دیدگاهتان را بنویسید