آخر و عاقبت مترجمی در دستگاه زور؛ از خاطرات اعتمادالسلطنه

سه‌شنبه ‌۱۵جمادی‌الآخر ۱۳۱۳ق … امروز صبح وقت اذان صبح که علی‌الرسم از اندرون بیرون آمده نمازی خوانده مشغول تصحیح و تبییض جلد هفتم مادموازل منت پانسیر بودم آفتاب هنوز در نیامده بود دیدم ادیب‌الملک آمده است. داخل اطاق شد و آنجایی که کلیتاً من از این عالم و آدم مأیوسم از ورود ایشان در این وقت جز خبر شر چیزی تصور نکردم. بعد از طی تعارفات، گفت دیشب بندگان همایون ارواح‌العالمین فداه ساعت سه از شب رفته مرا احضار کردند و در کمال التفات و مهربانی فرمودند که سالنامه‌های امسال را به کسی تقسیم نکنید و به هر که هم داده شده پس بگیرید.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *