یار در خانه !

شش سال پیش بود که دلباخته اش شدم اما وصالش ناممکن مینمود. هنوز جوهر موقت نامه لیسانس مترجمیام خشک نشده بود که تب واگیردار ادامه تحصیل مرا هم مبتلا کرد. من هم مثل هر سودازده پشت کنکوری دیگر عزمم را جزم کردم تا در کارشناسی ارشد مترجمی (که بعدها فهمیدیم مطالعات ترجمه بوده است و ما نمی دانستیم) پذیرفته شوم. از آنجا که درمان خانگی در این مورد حاد افاقه نمی کرد، به ناچار چند ماهی راهی کتابخانه شدم. میان همان تست زدنها بود کهچشمم به او افتاد. در دوران لیسانس به ندرت دیده بودمش. آوازه اش را از دور شنیده بودم. تا اینکه آن روز در آن پرسه زنی میان کتاب ها، به چشم خویش دیدمش. مترجم، با وقار و آرام در قفسهای جای گرفته بود و من پشت کنکوری در آن لحظه دیدار، به خود و تب کنکور، لعن فرستادم و آرزو کردم کاش تبم زودتر شفا گیرد و مجالی بیابم تا مشترک مجله شوم. آن روز حتی نمیدانستم که مترجم، همشهری عزیز من است. خلاصه آنکه یار در خانه بود و ما گرد جهان!


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *