گفت‌وگو با مهدی افشار؛ مترجم ادبی

  • آقای افشار خوب است به شیوهٔ مرسوم در این نوع گفت‌وگوها از خودتان شروع کنید. اینکه چه شد که به قلمرو ترجمه وارد شدید و رابطه‌تان با کتاب چگونه برقرار شد.

 

حرف‌های بسیاری دارم که از خودم بگویم، از روزگار کودکی و نوجوانی‌ام و زیستن در کوچهٔ آبشار از کوچه‌های خیابان ری، از محله‌های سنتی تهران، از رفتن به مدرسهٔ گلزار اصفهانی در هفت‌سالگی و شش سال دبستان را به‌عنوان شاگرد متوسط در آن مدرسه سپری کردن و سپس وارد دبیرستان قریب در خیابان فردوسی شدن و دورهٔ شش‌سالهٔ دبیرستان را هفت‌ساله درنَوردیدن و سپس وارد شدن به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران برای دریافت لیسانس روزنامه‌نگاری و باز ادامهٔ تحصیل برای دریافت فوق‌لیسانس کتابداری. از آن روزها خاطره‌های بسیار دارم، از روزهای آفتابی‌اش، از روزهای ابری‌اش و از روزگارانی که برف بسیار می‌بارید و ما به شوق تعطیلی مدرسه دست تمنایمان به‌سوی آسمان دراز بود که برف بیشتروبیشتر ببارد، از روزگارانی که از راه‌بندان‌های امروزی، از آلودگی هوا، از انبوهی جمعیت نشانی نبود و اگر دچار نوستالژی نشده باشم، مردمی داشتیم باصفاتر، صادق‌تر، قانع‌تر و احتمالاً مهربان‌تر، اما سخن گفتن و پرداختن به این نکات، گره‌ای نمی‌گشاید که شاید گره‌ای نیز بزند.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *