نمونهٔ ترجمه؛ تریسترام شَندی

فصل اول

ای کاش پدر یا مادرم، یا در واقع هر دو – چون هر دو موظف به این کار بودند – می‌دانستند چه می‌کنند. اگر چنان‌که باید، به این امر توجه می‌کردند و می‌دیدند که چه چیزها به این کارشان بستگی دارد، و نه‌تنها پای به وجود آوردن یک موجود معقول در میان است بلکه مسئلهٔ تشکیل و تشکل مناسب حرارت بدن این موجود و احتمالاً نبوغ و ساختمان مغز او هم مطرح است، و حتی ممکن است سرنوشت همهٔ خاندان این موجود از اخلاط و امیالی تأثیر پذیرد که آن هنگام غلبه داشته‌اند… آری، اگر به همهٔ این چیزها توجه کرده بودند و به اقتضای آن‌ها عمل کرده بودند من جدا بر این گمانم که با قیافه‌ای کاملاً متفاوت از آنچه خواهید دید در این جهان جلوه می‌کردم. دوستان، باور کنید این مطلب آن اندازه که شاید بسیاری از شما بپندارید بی‌اهمیت نیست. خیال می‌کنم شما هم چیزی به نام روح حیوانی شنیده باشید، که از پدر به پسر و قس على‌ذلک منتقل می‌شود – و چیزهای بسیار دیگر از این مقوله… باری، من به شما قول می‌دهم که نه‌دهم شعور و بی‌شعوری شخص و موفقیت‌ها و شکست‌هایش در جهان، بستگی به حرکات و فعالیت همین روح حیوانی و راه‌ها و گذرگاه‌های مختلفی دارد که شما این روح را در آن‌ها انداخته‌اید؛ چون همین‌که راه افتاد – درست یا نادرست – این دیگر اصلاً مهم نیست – مثل تیر شهاب می‌رود، و با پیمودن مسیری واحد، راهی از آن می‌سازد به صافی و همواری خیابان باغ، و همین‌که به آن عادت کرد دیگر شیطان هم قادر نیست او را از آن براند.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *