بهآذین، مترجم ژان کریستف
- منتشر شده در 29 ژانویه 2020 |
«به جانهای آزاد همه ملتها …» خوب به خاطر دارم، آغاز تابستان 1343بود که جلد اول ژان کریستف را باز کردم و این چند کلمه همچون پیامی نوید بخش در دلم نشست. از همان روز من، جوانی هفده-هجده ساله، دل به این رمان باختم و تمام تابستان آن سال را با ژان کریستف زندگی کردم .همینجا بگویم که به عقیدة من بهترین زمان برای خواندن این کتاب همان ایام بود، یعنی چیزی بین پانزده تا بیست وپنج سالگی. رومن رولان (1866-1944) خود در مقدمۀ مفصل و دلنشینی که براین کتاب نوشته میگوید: «وظیفه ای که من در ژان کریستف بر عهده گرفتم عبارت از آن بود که در آن دوران پوسیدگی و تلاشی اخلاقی و اجتماعی فرانسه ،آتش روح را که زیر خاکستر خفته بود، بیدار کنم.» رولان هم مثل بسیاری از نویسندگان و متفکران همروزگار خود، آدمی بود دلبسته به آرمانهایی متعالی و آرزوهای دور و دراز برای انسان، خاصه انسان اروپایی. این آدمها از جهشهای حیرتانگیز قرن هجدهم و نوزدهم در علم و صنعت و فلسفه به وجد آمده بودند. از سوی دیگر تاخت و تاز بیحدوحساب سرمایهداران، بیداد استعمارگران در کشورهای افریقایی و آسیایی و آمریکای لاتین و… و نیز استثمار بیرحمانة کارگران در کشورهای صنعتی، شکاف طبقاتی عظیم و شهرهای آلوده به دود ذغال سنگ، با زاغههایی فلاکتزده که بهترین توصیفش را در کارهای دیکنس میخوانیم، تناقضی نمایان با آن پیشرفتها داشت و همه را حیران کرده بود. بیشتر متفکران بر این عقیده بودند که نیاز به تحولی همهجانبه انکارناپذیر است، هرچند بر سر این تحول توافقی نبود.
دیدگاهتان را بنویسید