به‌آذین، مترجم ژان کریستف

«به جان‌های آزاد همهٔ ملت‌ها …» خوب به خاطر دارم، آغاز تابستان ۱۳۴۳ بود که جلد اول ژان کریستف را باز کردم و این چند کلمه همچون پیامی نویدبخش در دلم نشست. از همان روز من، جوانی هفده‌-هجده‌ساله، دل به این رمان باختم و تمام تابستانِ آن سال را با ژان کریستف زندگی کردم. همین‌جا بگویم که به عقیدهٔ من بهترین زمان برای خواندن این کتاب همان ایام بود، یعنی چیزی بین پانزده تا بیست و پنج‌سالگی. رومن رولان (۱۸۶۶-۱۹۴۴)‌ خود در مقدمۀ مفصل و دل‌نشینی که بر این کتاب نوشته می‌گوید: «وظیفه‌ای که من در ژان کریستف بر عهده گرفتم عبارت از آن بود که در آن دوران پوسیدگی و تلاشی اخلاقی و اجتماعی فرانسه، آتش روح را که زیر خاکستر خفته بود، بیدار کنم.» رولان هم مثل بسیاری از نویسندگان و متفکران هم‌روزگار خود، آدمی بود دل‌بسته به آرمان‌هایی متعالی و آرزوهای دورودِراز برای انسان، خاصّه انسان اروپایی. این آدم‌ها از جهش‌های حیرت‌انگیز قرن هجدهم و  نوزدهم در علم و صنعت و فلسفه به وجد آمده بودند. ازسوی‌دیگر تاخت‌وتاز بی‌حدوحساب سرمایه‌داران، بیداد استعمارگران در کشورهای آفریقایی و آسیایی و آمریکای لاتین و… و نیز استثمار بی‌رحمانهٔ کارگران در کشورهای صنعتی، شکاف طبقاتی عظیم و شهرهای آلوده به دود ذغال‌سنگ، با زاغه‌هایی فلاکت‌زده که بهترین توصیفش را در کارهای دیکنز می‌خوانیم، تناقضی نمایان با آن پیشرفت‌ها داشت و همه را حیران کرده بود. بیشتر متفکران بر این عقیده بودند که نیاز به تحولی همه‌جانبه انکارناپذیر است، هرچند بر سر این تحول توافقی نبود.

 


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *