نقد ترجمه/ جزء از کل؛ ترجمة پیمان خاکسار/ تیمبوکتو؛ ترجمة شهرزاد لولاچی

جزء از کل: ترجمه چاپ‌شده:

هیچ‌وقت نمی‌شنوید ورزشکاری در حادثه‌ای فجیع حس بویایی‌اش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسانها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی‌مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درس من؟ من آزادی‌ام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم که نیرنگ تهدیدآمیزترین تنبیهش، سوای این که عادتم بدهد هیچ‌چیز در جیبم نداشته باشم و مثل سگی با من رفتار شود که معبدی مقدس را آلوده کرده، ملال بود. می‌توانم با بی‌رحمی مشتاقانة نگهبان‌ها و گرمای خفه‌کننده کنار بیایم (ظاهراً کولر با تصوری که افراد جامعه از مجازات دارند در تضاد است.


بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *