نمونه ترجمه: گزیدهای از موجها/ ویرجینیا وولف
- منتشر شده در 3 جولای 2018 |
«خدا را شکر از باب تنهایی! حالا تنها هستم. آن آدم تقریباً ناشناس رفته تا به قطار برسد، تاکسی بگیرد و به جایی یا پیش کسی برود که من نمیشناسم. صورتی که نگاهم میکند رفته. فشار از بین رفته. این هم فنجانهای خالی قهوه. این هم صندلیهای وارونه که کسی رویشان نمینشیند. این هم میزهای خالی که امشب کسی نمیآید تا پشتشان بنشیند و غذا بخورد.
«حالا بگذارد سرود ستایش را بخوانم. خدا را شکر از باب تنهایی. بگذار تنها باشم. بگذار این حجاب هستی را فروبیفکنم و دور بیندازم، این ابر را که با کمترین دَم تغییر میکند، شب و روز و همة شبان و همة روزان. اینجا که نشستم تغییر کردهام. تغییر شکل آسمان را دیدهام. ابرها را دیدهام که ستارهها را پوشاندهاند، بعد ستارهها را رها کردهاند، بعد باز ستارهها را پوشاندهاند. حالا دیگر به تغییرشان نگاه نمیکنم. حالا کسی مرا نمیبیند و من هم دیگر تغییر نمیکنم. خدا را شکر از باب تنهایی که فشار چشم و تمنای تن و هرنیازی به دروغ و جملهپردازی را از بین برده است.
دیدگاهتان را بنویسید