گفتوگو با مهدی غبرایی
- منتشر شده در 3 جولای 2018 |
خزاعیفر: آقای غبرایی، شما در خانوادهای مترجمپرور بزرگ شدید. برادر شما روانشاد فرهاد غبرایی مترجم بزرگی بود که در اوج شکوفایی از میان ما رفت ولی ترجمههایی ماندگار از خود به یادگار گذاشت. برادر دیگرتان روانشاد هادی غبرایی هم مترجم و ویراستار سرشناسی بودند. کمی دربارة دوران کودکی و نوجوانیتان در لنگرود صحبت کنید. چطور شد این عشق به ترجمه در میان اعضای خانواده بهوجود آمد؟ چه کسی مشوق شما در کار ترجمه بود؟ چه عواملی شما را به نوشتن تشویق میکرد؟
غبرایی: این موضوع را بارها در مصاحبهها گفته و نوشتهام، که آخرینشان در شماره ۱۲۸ مجلة صدا، شهریور ۹۶ (که البته خالی از غلط نیست) و همچنین بهطور مفصلتر در رشته کتابهای تاریخ شفاهی، چاپ نشر ثالث، آمده است. دراینجا درپاسخ به پرسش شما خلاصه میگویم: من و برادرانم در شهر کوچک سرسبز بارانخیز شمالی، لنگرود، در فاصله ۹ کیلومتری کرانة زیبای چمخاله و ۳ کیلومتری لیلاکوه، از رشته کوههای نسبتاً کمارتفاع البرز به دنیا آمدیم و در آنجا نشو و نما کردیم. خاطرات دوران کودکی ما سرشار است از گل و گیاه، پرنده و چرنده و دریای نیلفام (بهویژه تابستانها) و آشنایی پاها با شنهای داغ و آسمان بیکران و کوه بخشنده و یکسر پرطراوت، با عطر مستکننده بهار نارنج در اردیبهشت جلالی…و باران و باران و باران… یا آسمان ابری و دلگرفته در بیشتر ایام سال….
دیدگاهتان را بنویسید