طنز؛ حکایت چاپ اولین ترجمهام
- منتشر شده در 11 جولای 2015 |
ماجرایی که تعریف میکنم در چشم بعضیها ممکن است مصداق کاملی از سیاهنمایی در حوزهٔ ترجمه و نشر و فرهنگ باشد اما هر نوع شباهت بین آدمها و وقایع داستان کاملاً غیرساختگی است. باور کنید. در شمارهٔ قبل گفتم که در دورهٔ دانشجویی شب و روز ترجمه میکردم و قلم صد تا یک قاز میزدم تا اینکه فارغالتحصیل شدم و شدم کارشناس ارشد مترجمی.
دیدگاهتان را بنویسید